عاشق شكست خورده
نمی تونم خنده کنم دلمو از خوشی ها کنده کنم آخه تنهام
یک آشنا سنگ صبور یک کسی می خواد دیگه دارم خفه
می شم نفس می خوام آخه تنهام آخه تنهام...
روزگار من دیگه به پای اون تباه شده رنگ عشق ما دیگه تیره
شده سیاه شده دیگه تا آخر عمر تنهای تنها می مونم اون که
دیگه یار من بوده رفته و بی وفا شده...
یک روز میاد دلت واسم داد بزنه لبت فقط اسمم رو فریاد
بزنه باز هم میاد روزی که بارون بباره بخواد عشق منو یادت
بیاره ولی دیره دیگه عشقت تو قلب می میره ...
دیگه بسمه ناله دیگه چشمام اشکی نداره دیگه عمرم هم
تمام شد دیگه شادی واسم معنا نداره چقدر باید تنها بمونم
+ نوشته شده در دوشنبه هشتم آبان ۱۳۸۵ ساعت 9:40 توسط بابك مجاور
|